شاهدخت تاراشاهدخت تارا، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
بهنود جانبهنود جان، تا این لحظه: 6 سال و 17 روز سن داره

دخترم تارا ***پسرم بهنود

مسافرت

روز ٢٣ آبان من و تارا بارو بندیلو بستیم و راهی خونه بابام اینا شدیم. دو روز اول خونه خواهرم ماندیم که به تارا خیلی خوش می گذشت .مدام در حال بدو بدو و بازی با اشکان و الناز بچه های خاله اش بود انگار از قفس آزاد شده بود، وقتی همراه با اشکان باصدای بلند جیغ و داد می کرد چون عادت نداشت گلوش می گرفت و به سرفه می افتاد. چهارشنبه شب هم همگی با هم رفتیم خونه بابام اینا، اونجا هم که فرید و پارمیس(بچه های دایی جواد)اضافه شدند وبله دیگه خونه رو گذاشتن رو سرشون روز جمعه با هم رفته بودیم زیارت امامزاده که توی یک منطقه کوهستانی بود و هوا سرد بود تارا گفت سردمه شال و کلاهشو پوشید بعد از چند دقیقه گفت این چه جایی بود که دایی وحید منو آورد چشام یخ زد...
30 آبان 1390

آیفون

مادربزرگ تارا به خاطر نگهداری از تارابا ما زندگی میکنه این چند روز که نیست تارا رو بردم گذاشتم خونه عمه ،دیروز که از سرکار برگشتم رفتم پیشش زنگ آیفونو که زدم گوشی رو برداشت و کفت سلام مامانی کجا بودی ؟بابا کجا رفته؟ پولیور برام خریدی؟گفتم مامان درو باز کن مگه تلفنه که اینهمه سوال می پرسی! ...
22 آبان 1390
1